آرمانگرای روستایی میان ثری و ثریا

یک گمنام تمامعیار
جود فاولی، روستایی فقیر، قصد دارد به مدرسه الهیات در کریستمینستر (دانشگاه آکسفورد) وارد شود. آرابلا دان، دختر روستایی که وانمود میکند از جود باردار است او را فریب میدهد و باهم ازدواج میکنند اما بعد از مدتی او را ترک میکند. هنگام اشتغال در سنگتراشی، عاشق دخترعموی خودساخته خود، سو برایدهد میشود و بهاینترتیب کشمکش اصلی داستان در برابر عشق جسمانیاش به آرابلا و عشق اثیری به سو شکل میگیرد و جود را از پا میاندازد.جود از این جهت گمنام است که خاستگاهش نامعلوم است. بدون توجه به فهم خواستههایش تقلا میکند و بدون اینکه هیچ اثری بر جهان بگذارد میمیرد. از نظر حس گنگ و ابهامآلودی که دارد نیز گمنام میماند. وجود درونیاش دوپاره شده و تضاد میل جنسی و آگاهی به آن بین دو دیدگاه متفاوت از جهان او را دربرگرفته است. بنابراین، کشمکش جود هم با دنیا و هم با خودش است.
او قربانی آرمانهایش بود
جود برای پیروزی آماده نیست. به اندازه کافی باهوش و مصمم است، ولی سعی می کند به زور راه خود را به دانشی که میخواهد برساند. اگرچه خوشنیت و خوشقلب است، اغلب از روی شواهد عینی کوچک بیاراده عمل میکند. با اینکه نمیتواند به حیوان یا انسان دیگری صدمه بزند، نگرانی بسیار کمی به خود و بقای خود نشان میدهد و اغلب بیهوده خیر خود را قربانی میکند. او هرگز یاد نمیگیرد حساب کند که چگونه به آنچه میخواهد برسد. جود به آرمانهایش وسواس دارد. در ابتدا کریستمینستر را به آرمان زندگی روشنفکری تبدیل میکند و با اینکه به شکست خود اعتراف میکند، درخشش آرمانی که در تخیلات خود ساخته تا آخر عمرش رنگ نمیبازد. او به دنبال زنی آرمانی میگردد که هم معشوق و هم همراهش باشد. شور و عشق جسمانی را بدون گرایشهای روشنفکری در آرابلا مییابد و علائق گسترده معنوی اما سرد و بیاحساس را با دخترعمویش سو پیدا میکند. با این حال دومی را بهعنوان آرمان دلخواهش تا بستر مرگ حفظ میکند. جود قبل از مرگ با سرنوشت خود آشتی میکند فقط به این معنا که تشخیص میدهد سرنوشت چیست. او در گفتوگو با خانم ادلین می گوید که شاید او و سو در راهی که میخواستند زندگی کنند از زمان خود جلوتر بودند. از مبارزهای که کرده پشیمان نیست، دستکم همچنانکه بیمارگونه دروغ میگوید، سعی میکند معنای زندگیاش را درک کند. با این حال، در پایان متعجب است از اینکه به دنیا آمده. هاردی میگوید شاید هر مردی چنین میکند.
تامس هاردی و حکمرانی جهان طبیعی بر انسان
تامس هاردی داستاننویس و شاعر در سال ۱۸۴۰ در باکهمپتون علیا در شهر دورسِت انگلستان به دنیا آمد و بیشتر دوران بزرگسالی خود را در این شهرستان زندگی کرد. آداب و رسوم محلی و جغرافیای خاص این بخش از انگلستان در روایتهای هاردی تنیده شده و بخشی جداییناپذیر از آثار او را تشکیل می دهد.هاردی در داستانهای خود جهان طبیعی را اغلب با جزئیات زیاد توصیف می کند و رابطه متقابلی بین محیط و شخصیت برقرار میسازد. تعاملی که موقعیت در حال تغییر انسان را در عصر ویکتوریایی پس از داروین نمایش میدهد. صدای روایت هاردی، دنیای طبیعی را شبیه به ظاهر افراد توصیف میکند. این تکنیک حس اقتدار را از دست انسان دور میکند و انسان را، به جای اینکه بر آن حکمرانی کند، در درون دنیای طبیعی قرار می دهد.صراحت جنسی رمان و نیز نگاه انتقادی هاردی به ازدواج، نظام دانشگاهی و کلیسا شوک بزرگی را به فضای عمومی وارد کرد. در نتیجه واکنشها به این رمان بحثبرانگیز، هاردی چنان مضطرب شد که دیگر داستانی ننوشت و فقط به سرودن شعر ادامه داد.