هفت کتاب از تازه‌های نشر پیشنهاد زی‌مون به شما

هفت کتاب از تازه‌های نشر پیشنهاد زی‌مون به شما
جنگ و پیامد‌های آن در دو کتاب پیشنهادی اول زی‌مون مشخص است. این روزها که کشور افغانستان درگیر جنگی شده که آینده‌ی فرهنگ، انسانیت و برابری را در این کشور به چالش کشیده، نیاز است که کتاب‌هایی تازه در مورد جنگ و پیامدهای آن بخوانیم. پنج کتاب دیگر نیز کتاب‌هایی است که هرکدام ارزش ادبی بالایی دارند و خواندنشان به شما کتاب دوستان عزیز توصیه می‌شود

 

چرا جنگ؟

 

آینشتاین در جایگاه دانشمند علوم طبیعی در جست‌وجوی راه‌حل عملی پیشگیری از وقوع جنگ است. او که به استدلال قیاسی دقیق عادت کرده، نه‌تنها امیدوار است که با نظریه‌پردازی و طرح استدلال‌های استوارِ علمی بتوان شوق انسان‌ها به شرکت در جنگ را تضعیف کرد، بلکه همچنین امید دارد که روزی بتوان شوق به تخریب را در درون انسان‌ها به کل از بین بُرد. او معتقد است که «ملت‌ها با هدف‌های نادرست تربیت شده‌اند. در کتاب‌های درسی به جنگ ارج می‌نهند و وحشت و خرابی‌های آن را نادیده می‌گیرند و از این طریق کینه‌توزی را به کودکان تلقین می‌کنند. من اما می‌خواهم آشتی بیاموزم نه نفرت، عشق بیاموزم نه جنگ». آینشتاین نامه‌ی خود به فروید را با این پرسش آغاز می‌کند: «آیا در مقابل فاجعه‌ی شوم جنگ، راه نجاتی برای بشر وجود دارد؟»
فروید برخلاف آینشتاین به‌کارگیری خِرد و استدلال منطقی را راه مناسبی برای هدایت رشد روان انسان‌ها در جهت مقابله با جنگ نمی‌داند. او معتقد است که معقول‌ترین، تیزبین‌ترین و زیرک‌ترین انسان‌ها نیز، تحت شرایطی، برده‌ی احساسات و مقهورِ غرایز خودند. فروید سهولت بسیج مشتاقانه‌ی انسان‌ها را برای شرکت در جنگ در وجود غریزه‌ی تخریب در انسان می‌داند و نه‌تنها امیدی به محو کامل تمایلات پرخاشگرانه‌ی انسان‌ها ندارد، بلکه وجود این تمایلات را لازمه‌ی ادامه‌ی حیات انسان می‌داد. او پیش‌تر نیز در تحلیلی که در یکی از آثارش از روان‌شناسی توده‌ها به دست داده بود، در برداشتی نومیدکننده نشان داده بود که چگونه مستبدان می‌توانند رفتار اوباش و توده‌های بی‌سروپا را هدایت کنند.

 

 

 

 

 

 

 

منظومه‌ای از پدیده‌های حیاتی

آخرین روزهای دسامبر ۲۰۰۴. دهکده‌ای دورافتاده در چچن. حوا، دختربچهٔ هشت ساله در جنگل پناه گرفته است. سربازان روس را می‌بیند که پدرش را می‌برند و خانه‌شان را به آتش می‌کشند. احمد، همسایه و دوست دیرین پدرش، او را با خود می‌برد و به بیمارستان بمباران‌شده‌ای پناه می‌برند که سونیا، یگانه پزشک آنجا، به مداوای مجروحان جنگ داخلی مشغول است. و در طی پنج روز پرماجرا سونیا، ناتاشا، احمد، حوا، حسن و رمضان به گذشته‌هایشان برمی‌گردند تا اسرار درهم‌پیچیده‌ای از عشق و خیانت و بخشش را برملا کنند که زندگی آنها را به هم وصل می‌کند و سرنوشتشان را رقم می‌زند.

 رمضان گفت: «مدیون؟ کار ما از دین و تعهد گذشته ما لباس می‌پوشیم و حرف می‌زنیم و تمدن‌ها را به وجود می‌آریم و معتقدیم که چیزی بیشتر از گرگیم. اما در وجود ما کلمه‌ای هست که نمی‌تونیم به زبان بیاریم و همونیه که ما هستیم. می‌دونم که فکر می‌کنی آدم شریفی هستی و کاری که می‌کنی از خودگذشتگی بزرگیه‌. احتمالاً فکر می‌کنی که چون دو سال قبل با زن دوکا می‌خوابیدی نجات جون بچه‌اش را به او مدیونی. اما بگذار راست بگم احمد تو دینی نداری اون بچه مال تو نیست.» صدای رمضان لرزید و او با دو نفس عمیق خودش را کنترل کرد. نقش بازی نمی‌کرد. «احمد می‌دونم که فکر می‌کنی من خائنم و بزدل. حق هم با توست. اما این باعث نمیشه که اشتباه کنم. این حرف رو بهت میزنم چون با هم دوست بودیم. تو از این بابت به دوکا مدیون نیستی.

 

 

 

 

راز

 

روزها همگی شبیه هم می‌گذشتند

 و شب‌ها از پی هم می آمدند

 من اشباح خود را طی این شب‌ها و روزها

 به نمایش در می‌آوردم 

زندگی کاملاً منظمی داشتم 

تا اینکه حادثه‌ای رخ داد

 و نقطه عطفی در آن پدید آورد

 

فیلیپ گرمبر راز را در سال ۲۰۰۴ منتشر کرد این کتاب با استقبال فراوان خوانندگان روبرو شد و جوایز متعددی هم نصیب گرمبر کرد. کلود میلر کارگردان فرانسوی در سال ۲۰۰۷ فیلمی بر اساس این داستان ساخت.

 

 

آینده تاریخ است 

 

در اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰، رژیم شوروی شروع به تلوتلوخوردن کرد و بعد، فروریخت یا دست‌کم این‌طور می‌گفتند. آدم‌های مختلف دراین‌باره داستان‌های متفاوتی می‌گویند.

این کتاب هفت شخصیت اصلی دارد که در سرتاسر روایت ظاهر می‌شوند. اما لیوشا، ماشا، سریوژا و ژانا چهار جوانی‌اند که از شهرها، خانواده‌ها و در واقع دنیاهای متفاوتی در شوروی به مسکو آمده‌اند. هنگامی که داستان‌های آن‌ها را به هم می‌بافتم حس می‌کردم رمان بلند (غیرداستانی) روسی می‌نویسم که در پی درک بافت تراژدی‌های فردی و رخدادها و فکرهایی است که به آن شکل بخشیده‌اند. حاصل این تلاش کتابی است که حال‌وهوای زندگی در روسیه طی سی سال گذشته را نشان می‌دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

ساحل تهران

 

ته سیگارها را جمع می‌کردم و می‌رفتم ته پل و به این فکر می‌کردم چرا تا به حال نگاهم به این پرنده‌ها نیافتاده؟ چندتا پر سفید افتاده بود روی پل. دولا شدم یکی را که از همه بزرگتر بود برداشتم و چشم‌هایم را بستم و دست کشیدم به پرزهای نرم پر و گوش سپردم به صدای پرنده‌ها. احساس کردم کنار دریا هستم، صدای امواج دریا را می‌شنیدم. بوی خنکی دریا می‌آمد. بوی شوری، بوی زهم، بوی صدف‌های دریایی را احساس می‌کردم. کم مانده بود کفش‌هایم را درآورم روی ساحل شنی راه بروم.

 

قیصری داور بخش داستان کوتاه و بلند بزرگسال یازدهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره بوده‌است. وی داور پنجمین دوره ۱۳۸۴کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور نیز بوده‌است. قیصری در دور سوم جایزه ادبی هفت اقلیم در سال ۱۳۹۲ در بخش رمان در کنار احمد آرام به داوری آثار راه یافته پرداخت. مجید قیصری داور بخش داستان جشن‌واره «قند پارسی» نیز بوده‌است.

 

 

 

 

 

 

 

 

نیمه فراری

 

داستان کتاب نیمه‌ی فراری بین دهه‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۰ می‌گذرد و مضامینی چون هویت، نژاد، عشق و همدلی را دستمایه قرار داده است. محور اصلی این رمان ماجرای دو خواهر است که تصمیم دارند زندگی جدیدی برای خود بسازند اما با مشکلات گوناگون مواجه می‌شوند و هر یک مسیری متفاوت را در پیش می‌گیرد.

این کتاب بریت بنت چندین هفته در میان پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار داشت و سپس موفق شد به فهرست جایزه‌ی کتاب ملی آمریکا راه یابد.

 

 

 

 

 

 

 

 

عزا برازنده‌ی الکتراست.

 

رویدادهای این سه‌گانه، جز در یک پرده از بخش دوم، در خانه یا در جلو منزل خانواده «منون»، واقع در حومه یکی از شهرهای کوچک بندری «نیواینگلند»، می‌گذرد. پرده‌ای اختصاصی منظره خانه را، آن‌طور که از خیابان دیده می‌شود، نشان می‌دهد. از این محل در پرده اول هر نمایشنامه کسی به درون خانه می‌آید و در پرده بعد از آن خارج می‌شود. پرده بر حیاط وسیعی ــ در حدود سی اکر ــ باز می‌شود که دور خانه را گرفته؛ درختستانی انبوه در عقب، باغ‌های میوه در سمت راست و عقب و باغ بزرگ گل و گلخانه‌ای در سمت چپ. در قسمت جلو و به موازات خیابان، ردیفی از درختان اقاقیا و نارون کاشته‌اند. حصار سفید و پرچین بلندی محافظ ملک است. راه ماشین‌رویی می‌پیچد و از دو لنگه در ورودی سفیدرنگ وارد حیاط می‌شود. بین خانه و خیابان را چمن کاشته‌اند. بر کنار راست خانه باغی از درختان کاج است. کمی جلوتر بر حاشیه راه ماشین‌رو درخت‌های افرا و اقاقیا کاشته‌اند. بر کنار چپ خانه انبوهی از یاس بنفش و سفید روییده است. خانه روی تپه کوتاهی به بلندی سیصد پا از سطح خیابان قرار دارد. ساختمان جاداری به اسلوب معابد یونانی است که در دهه اول قرن بیستم باب بود. رواق چوبی سفید آن که شش ستون دارد به‌خوبی با دیوار سنگی خاکستری آن متناسب است. طبقه بالا پنج پنجره و طبقه همکف چهار پنجره دارد. در ورودی اصلی ساختمان که در وسط است، نرده‌های چهارگوش دارد و با نور مختصری که از ستون‌های میانی می‌تابد روشن می‌شود. رنگ کرکره پنجره‌ها سبز تیره است. چهار پله در ورودی را به کف رواق متصل می‌کند. زمان رویداد این سه نمایشنامه بهار یا تابستان سال‌های ۱۸۵۶ تا ۱۸۶۶ است.