جشنهای کریسمسی که هرگز برگزار نشدند

سرود کریسمس اثر چارلز دیکنز
ما ایرانیها، هرجا حرف از کریسمس و برنامههای تلویزیونی آن زده شود، بیاختیار یاد اسکروچ پیر و خسیس میافتیم که هر شب سال نوی مسیحی کارتون آن از تلویزیون پخش میشد (شاید هنوز هم برای نسلهای جدید پخش میشود). اما شاید ندانید که داستان این انیمیشن از روی کتابی نوشته چارلز دیکنز به اسم سرود کریسمس در سال ۱۸۴۳ساخته شده بود.
یادتان میآید روح کریسمس در برابر اسکروچ حلول کرد و او را به گردشی در زمان برد؟ پس حتما روح آقای فزیویگ شاد را هم بهخاطر دارید که برای کارمندانش جشن مفصلی در همان اداره گرفت. اسکروچ شاهد برپایی مراسم باشکوهی شد که پر از رقص و پایکوبی بود و در آن کیک و نوشیدنی و کباب بهوفور بین حاضرین پخش میشد. همه آنهایی که در آن مهمانی خیالی بودند و نیمهشب کریسمس را به هم تبریک میگفتند احتمالا خبر نداشتند که جشن مفصلی که حسابی در آن لذت بردند سفری خیالی برای اسکروچ و یا بهتر بگوییم بزمی تخیلی در سر دیکنز بود.
کریسمس کودکان در ولز اثر دیلن تامس
بیاید از دیکنز قرن نوزدهمی به اواسط قرن بیستم، سال ۱۹۵۲، برویم و قطعهای از نثر درخشان این کتاب را از دیلن تامس بخوانیم:
«شبهای کریسمس همیشه همراه با موسیقی بود. یکی از عموها ویولون مینواخت و عموی دیگر همراه با یکی از عموزادهها هر کدام نغمهای سر داده بودند. خانه کوچک حسابی گرم شده بود. عمه هانا که شراب ازگیل خوب در او اثر کرده بود، نخست ترانهای درباره ریختن خون قلبها و مرگ خواند و بعد ترانه دیگری را زمزمه کرد که میگفت قلبش همچون لانه پرندهایست. سپس همگی خندیدن را ازسر گرفتند و آنگاه بود که من به بستر خود رفتم. از پنجره اتاق، نگاهم به نور مهتاب بود و برفی که همچون دود بیسرانجامی دیده میشد. میتوانستم نورها را از پشت پنجره همه ساختمانهای دهکده ببینم و صدای موسیقیشان را بشنوم که در درازنای شبِ رو به اتمام پخش میشد.»
زنان کوچک اثر مِی آلکات
از روی اقیانوس عبور میکنیم و در قاره امریکا، به صحنهای از رمان زنان کوچک در شهر کنکورد ایالت ماساچوست میرسیم. جایی که مادر خانواده پیش از جشن به دخترانش میگوید: «کریسمس مبارک دختران کوچک! خوشحالم که فورا شروع کردید و امیدوارم همچنان ادامه دهید. اما قبل از اینکه بنشینیم، میخواهم چیزی بگویم. زنی فقیر در فاصلهای نهچندان دور از اینجا هست که نوزاد تازهمتولدی دارد. شش کودک را برای آنکه از سرما یخ نزنند روی یک تخت خوابانده است زیرا آتشی که آنها را گرم کند در خانه ندارند. آنجا چیزی برای خوردن پیدا نمیشود و پسر بزرگش آمده تا به من بگوید از سرما و گرسنگی رنج میکشند. دختران من، آیا حاضرید صبحانه خود را بهعنوان هدیه کریسمس به آنها ببخشید؟»
هری پاتر اثر جی.کی. رولینگ
سری هم بزنیم به مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز و ببینیم که خانم رولینگ چه جشنی را برای هری پاتر تدارک دیده است: «بعد از صرف ساندویچ بوقلمون، کیک و کلوچه و دسرهای مخصوص کریسمس، همگی آنقدر سیر و خوابآلود شدند که هیچ کاری نمیتوانستند قبل از خواب انجام دهند جز آنکه بنشینند و ببینند که چطور پِرسی تمام برج گریفندور را دنبال فرد و جورج گشت چون آنها نشان فرماندهیاش را دزدیده بودند.»
آرزوهای بزرگ اثر چارلز دیکنز
برگردیم به دیکنز و عمو پامبلچوک که مثل همه عموهای دوستداشتنی کریسمس در دنیا رفتار میکرد: «هر سال در روز کریسمس با جملاتی مشابه و گرفتن دو بطری در دست، شبیه به دمبل، خودش را نماد تازگی و نوشدن نمایش میدهد.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «تمام آن روز صبح از این نگران بودم که خواهرم به ماجرای دزدی من پی ببرد اما خوشبختانه او آن چنان گرفتار رفتوروب خانه و سرخکردن مرغهای بریان ویژه کریسمس بود که توجهی به من و کاستی غذاها نداشت. در نیمههای روز هم یکی دو مهمان از راه رسیدند. یکی از آنها منشی کلیسا، آقای واپسل بود که بینی بزرگ و پیشانی گشاده و براقی داشت و دیگری آقای پامبلچوک که فروشگاهی در نزدیکترین شهر به روستای ما داشت و مردی بود میانهسال و چاق با چشمانی بزرگ و دهانی چون دهان ماهی. او در حقیقت عموی جو بود اما خانم جوگری هم او را عمو جان صدا می زد. او در عیدهای کریسمس هر سال با دو بطری نوشیدنی به خانه ما می آمد و آن ها را با افتخار و غرور به خواهرم هدیه می کرد.»