چگونه ادبیات، بله ادبیات_ میتواند به شما در ارتباط بهتر با دیگران کمک کند؟

ارتباط چیست؟
من دو دههی گذشته را در کلاس درس ادبیات گذراندهام و آنچه عمیقا به آن معتقدم و چیزی که حوزهی نوظهور علوم عصبی در حال اثبات آن است این است که ادبیات همدلی را بیشتر میکند.
آیا ما نسبت به هملت که میخواهد انتقام پدرش را بگیرد احساس همدلی و دلسوزی میکنیم؟
وقتی جین ایر متوجه میشود که آقای روچستر ازدواج کردهاست آیا او را ترغیب میکنیم که از خانه بگریزد؟
در حین خواندن داستان، ما اقدامات قهرمان داستان را با آنچه خودمان در موقعیت مشابه انجام میدهیم و یا در گذشته انجام دادهایم مقایسه میکنیم. ذهن خوانی که ما هنگام تفکر به جای یک شخصیت انجام میدهیم به ما در ایجاد حساسیت اجتماعی کمک میکند، همانطور که با آزمون «خوانن ذهن از طریق چشم» نشان داده میشود. در این مطالعه، تعدادی عکس سیاه و سفید که تنها چشمان افراد را نشان میداد به اشخاصی نشان داده شد. سپس از آنها خواسته شد تا حس موجود در آن چشمان را از طریق عبارتهایی که به آنها نشان داده میشد تشخیص دهند، آرمون شوندگانی که اهل داستان خواندن بوددند در این آزمون امتیاز بیشتری کسب کردند. و دلیل این موضوع این است که خواندن به ما این امکان را میدهد که از زاویه دید دیگری نگاه کنیم.
چگونه کتابها ترفند جادویی خود را برای انتقال ما به بدن شخص دیگر به کار میگیرند؟
نگاهی به مغز، به ویژه مناطق متعددی که هنگام خواندن درگیر و هماهنگ میشوند در این مورد به ما کمک میکند.
در مطالعهای به یکی از دانشجویان دکترا کتابی از جین آستین داده شد که آن را بخواند، اما نه بر روی کاناپه، بلکه زیر دستگاه mri برای اینکه بتوانند عملکرد مغز را با تشخیص تغییرات در جریان خون بررسی کنند.
ناتالی فیلیپس، حقق ادبی که روی این مطالعه کار میکرد، این فرضیه را مطرح کرد که آزمودنیها در حین مطالعه، افزایش خون را در مناطقی از مغز که مسئول پردازش زبان است تجربه میکنند. در کمال تعجب، دانشآموزان زیادی جریان خون در مناطقی که هیچ ربطی به پردازش زبان ندارد را تجربه کردند.
فرض کنید متنی در مورد دویدن در جنگل خواندهاید. احتمالا انتظار دارید که لوب تمپورال سمت چپ، یعنی ناحیهای که مسئول پردازش زبان، روشن شود. بله فعال میشود ولی لوب پیشانی که مربوط به هماهنگی حرکات بدن هست هم فعال میشود. در واقعا دقیقا به همان شکلی فعال میشود که هنگام حرکت کردن و دویدن در جنگل فعال است.
فرض کنید کلمات لاوندر یا قهره یا دارچین را خواندهاید. فعالیتی که انتظار میرود در لوب تمپورال سمت چپ است اما در قشر بویایی هم فعالیت ایجاد میشود، اگر قبلا آن بوها را استشمام کردهاید آن بخش از مغزتان به همن شکل قبل فعال میشود.
این دست از فعالیتهای مغزی با کتابهای غیر داستانی و مبتنی بر واقعیت مانند روزنامه نگار سیاسی، نقد فیلم و یا کتابچه راهنمای مونتاز قفسه کتاب اتفاق نمیافتد. با اینکه این کتابچه راهنما ممکن است منجر به درست کردن یک قفسه کتاب جذاب شود اما اگر میخواهید مغز خود را مانند آتش بازیهای چهارشنبه سوری روشن کنید، باید آن قفسه را پر از کتابهای جین آستین کنید و شروع به خواندنشان کنید.
کودکان هم توانستند نظرات خود را در مورد گروههای مهاجری که در کشور ایتالیا انگ مهاجر بودن دارند، با مطالعهی اولین سری کتاب هری پاتر بهبود بخشند. گروه کنترل قسمتی از کتاب را که در آن هری اولین عصای خود را میگیرد خواند. و گروه دیگر متنی در رابطه با تعصب خواندند که در آن دریکو مالفی، جادوگری اصیل زاده هرمیون دوست هری را «لجن کوچولوی کثیف» خطاب میکند.
یک هفته بعد نگراش کودکان مورد ارزیابی قرار گرفت و کسانی که بخش مربوط به تعصب را خوانده بودند به صور قابل توجهی نگرش خود را نسبت به مهاجران تغییر داده بودند.
راههای زیادی وجود دارد که ادبیات به ما از لحاظ عاطفی، شناختی و معنوی آموزش میدهد، اما میخواهیم در مورد آن بخشی که به ما لذت میدهد صحبت کنیم.
«نخوانید» چون برای شما خوب است. «بخوانید» زیرا خوب است. آیا خواندن یک رمان شیرین خیلی خوب نیست؟
خواندن نه تنها به ما کمک میکند که احساس کنیم، بلکه به ما کمک میکند که احساس بهتری داشته باشیم. کتابها ما را کمتر منزوی میکنند. همانطور که حیمز بالدوین یک بار گفته است: شما فکر میکنید که درد و ناراحتی شما در تاریخ جهان بی سابقه است، اما این فقط تا زمانی است که کتاب نخواندهاید.
بهترین نکته در علوم اعصاب در مورد ادبیات این است که بخش زیبایی شناسی مغز ما به شدت حساس است.
خوب چرا امتحانش نکنیم؟ برو خودت را در یک کتاب گم کن یا میشود اینطوری هم گفت: برو خود را پیدا کن. و در حالی که در آن هستید بقیهی انسانها را نیز دریابید