آلیس واکر, نویسنده‌ای که از نو باید شناخت

آلیس واکر, نویسنده‌ای که از نو باید شناخت
آلیس واکر و تمام متتقدان متحد وی تمایل دارند که روابط میان زنان نویسنده سیاه پوست و در عین حال فمنیست را ایده آل جلوه دهند ایدئولوژی فمنیستی در سطوح آکادمیک رقابت ارزشمند و حسادت خلاقانه ایجاد می‌کند هر چند که در میان تمام زنان نویسنده با گرایش فمنیستی نوعی اضطراب مردانه رویت می‌شود چرا که زنان قصد رقابت با زنان و یا مادران خویش را ندارند و این همان طبیعت انسانی‌ست که در گفتمان‌های فمنیستی نیز مشهود است‌

تعداد کلمات: 819 کلمه
مدت زمان حدودی مطالعه: 4 دقیقه

به قلم 

هارولد بلوم

منتقد,نظریه پرداز,نویسنده,استاد زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه یل نیویورک

مترجم و منتقد:فرزام کریمی

 

زمان آن فرا رسیده است که پیرمردی همچون من در قامت منتقد بحث و جدل را کنار بگذارد و لنگ لنگان از میدان جنگ خارج شود و زخم هایش را در قلبش نگاه دارد چرا که در موضع خویش با همه هم نسلان و همکارانم اختلاف نظر دارم و ترجیح می‌دهم بر روی مواضع خویش ایستادگی نمایم، آلیس واکر و تمام متتقدان متحد وی تمایل دارند که روابط میان زنان نویسنده سیاه پوست و در عین حال فمنیست را ایده آل جلوه دهند ایدئولوژی فمنیستی در سطوح آکادمیک رقابت ارزشمند و حسادت خلاقانه ایجاد می‌کند هر چند که در میان تمام زنان نویسنده با گرایش فمنیستی نوعی اضطراب مردانه رویت می‌شود چرا که زنان قصد رقابت با زنان و یا مادران خویش را ندارند و این همان طبیعت انسانی‌ست که در گفتمان‌های فمنیستی نیز مشهود است‌، گفتمان‌هایی که المان‌های رقابتی در آن کم رنگ شده است، واکر در اثر معروفش به رنگ ارغوانی بسیار از زورا نیل هرستون تاثیر می‌گیرد و خود نیز بر این امر تاکید بسیار دارد که شاید از جهاتی تلخ و زننده به نظر برسد اما به واسطه‌ی نگاهی دقیق به هر دو اثر به رنگ ارغوانی از آلیس واکر و چشم به خدا دوخته اثر زورا نیل هرستون می‌توان به درک این تاثیر رسید، از لحاظ ادبی می‌توان این تشابه را در میان کاراکترها و بازنمایی آنها بصورت مشترک در آثار نیل هرستون و واکر رویت نماییم اما چه اهمیتی دارد که کدام یک در جایگاه بالاتری نسبت به یکدیگر قرار داشته اند؟ آن هم زمانی که در جهان ما به همراه تمام ایدئولوژی و آرمان‌هایمان رنگ خواهیم باخت بنابراین دیگر اهمیتی ندارد که آیا ما از خوانش نیل هرستون به خوانش واکر نزدیک خواهیم شد و یا بالعکس چرا که زمان برایمان محدود است.

ناب‌ترین توصیف واکر از نیل هرستون در همین جمله خلاصه می‌شود:

من در جدلی شرکت نخواهم کرد که پیش از آن جایگاه دوم را برایم در نظر نگرفته‌اید، ترسم از آن است که تمام ادبیات مبدل به رقابتی شود که همه‌ی نویسندگان تازه نفس قصد شرکت در آن رقابت را نداشته باشند، به تعبیر نیچه بحث رقابت همواره از دوران یونان باستان وجود داشته است همانگونه که همواره یک سر آن هسوید و دیگر سر آن هومر بوده است و یا بعدها همین رقابت در میان همینگوی و تولستوی به چشم می‌خورد، نیچه، تولستوی، همینگوی، هسوید، هومر همگی مرد بودند اما در میان جرج الیوت، ویرجینیا ولف، آیریس مرداک، ویلا کاتر رقابت بسیار شدید و جدل سختی برقرار بود گرچه هیچکدام از نویسندگان مذکور آفریقایی آمریکایی نبودند اما تونی موریسون با وجود معاصرتر بودن همواره رقابت باشکوهی را با را با فاکنر، ولف و رالف الیسون داشت هر چند تونی موریسون آرمانگرا هرگونه اضطراب تاثیری را انکار می‎‌کند شاید باید منتظر زنان جوان و نسل بعدی زنان سیاه پوست باشیم که بی واهمه بتوانند رقابت با تونی موریسون را پذیرا باشند.

دو اثر به رنگ ارغوانی و به خدا چشم دوخته به لحاظ ساختار ادبی و فرهنگی بسان هروئین می‌مانند، لحظه‌ای ما را به درنگ وادار می‌کنند تا بتوانیم از نو به زندگی با صراحت بیشتری بنگریم، کاری که واکر انجام می‌دهد تاکید بر تکرار همین لحظات اما به شیوه‌ای خودآگاهانه است بنابراین حل شدن در عالم تخیل خاستگاه وی نخواهد بود.

 

هرستون یک پکیج کامل بود وی یک آرمانگرا بود اما او نه فمنیست بود و نه یک ملی گرای آفریقایی آمریکایی تبار بود بلکه یک حامی آزادی به شمار می‌رفت در مقابل هر چند که آلیس واکر همیشه در زیر سایه‌ی زورا نیل هرستون قرار گرفته است اما در این رقابت سخت برای آنکه خود را تافته‌ای جدا بافته معرفی کند به مسائل فمنیستی با رویکرد انتقادی و آزادی‌های سیاسی متوسل شده است و در این راه تاوانش را هم داده است و از این رو خود را به تک صدای شهر کورها بدل کرده است او صدای خود و حتی صدای امثال هرستون‌ها شده است.

آلیس واکر در سال 1983 برای رمان به رنگ ارغوانی برنده جایزه‌ی پولیتزر شد و خود را به نخستین  زن سیاهپوستی بدل کرد که توانست برای نخستین بار این جایزه را از آن خویش کند‌ اثری که از چشمان تیزبین استیون اسپیلبرگ هم پنهان نماند و وی فیلمی به همین نام را با بازی دنی گلوور، دسرتا جکسون، مارگارت آوری، اپرا وینفری، آدولف سسار و رائه داون چونگ ساخت، فیلمی که توانست نامزده یازده جایزه اسکار شود که این یازده جایزه شامل بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول زن برای گلدبرگ و بهترین بازیگر نقش مکمل زن مشترکاً برای آوری و وینفری بود همچنین این فیلم نامزد چهار جایزه گلدن گلوب گردید که شامل بهترین فیلم، بهترین کارگردانی برای اسپیلبرگ، و بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای ووپی گلدبرگ بود که در نهایت ووپی گلدبرگ جایزه بهترین بازیگر زن فیلم را به دست آورد و اسپیلبرگ هم موفق شد برای نخستین بار جایزه انجمن کارگردانان آمریکا را بدست آورد.