ویلیام فاکنر

تعداد کلمات: 1876 کلمه
زمان حدودی مطالعه: 10 دقیقه
جوانی و اولین نوشتهها:
به عنوان بزرگترین پسر از چهار پسر موری کاتبرت و مود باتلر فاکنر، ویلیام فاکنر به خوبی از پیشینهی خانوادگی و به ویژه پدربزرگش، سرهنگ کلارک فاکنر که چهرهای رنگارنگ و خشن داشت و در طول جنگ جهانی شجاعانه جنگیده بود، خط راهآهن محلی احداث کرده بود و یک رمان رمانتیک به نام رز سفید ممفیس منتشر کرده بود. آگاه بود.
فاکنر که در نیو آلبانی میسیسیپی متولد شد، به زودی به همراه والدین خود به ریپلی و سپس به شهر آکسفورد، محل فرمانداری شهرستان لافایت رفت، جایی که بعدا پدرش مدیر بازرگانی دانشگاه میسیسیپی شد. در آکسفورد او همراه با جوانان سفیدپوست جنوبی که از قشر متوسط بودن آموزش دید، او سوارکاری آموخت و با اسلحه و شکار آشنا شد. فاکنر که به تحصیل علاقهای نداشت، قبل از فارغالتحصیل شدن دبیرستان را ترک کرد و بی هدف شروع به خواندن کردن. ابتدا در انزوا و بعدتر تحت هدایت فیل استون، دوست خانوادگی آنها که در حیطهی حقوق مطالعه و تمرین میکرد و به ادبیات علاقه داشت و منبعی از کتاب ها و مجلات داشت.
در ژوئیه 1918، تحت تاثیر رویاهای پیروزی در جنگ و بر اثر ناامیدی حاصل از یک شکست عشقی، فاکنر به عنوان خلبان تحت آموزش به نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا پیوست، اگر چه آتش بس در نوامبر 1918 باعث شد که فاکنر نتواند مدرسه را تمام کند، چه برسد به پرواز یا رسیدن به اروپا.
پس از بازگشت به خانه او در چند دوره دانشگاه ثبت نام کرد، اشعار و نقاشیهایی خود را در روزنامههای دانشگاه منتشر میکرد و به عنوان شاعری که از نزدیک جنگ را دیده باشد، نقشی را بازی کرد.
پس از سه ماه کار کردن در کتاب فروشی نیویورک در پاییز 1921 او به آکسفورد برگشت و در ادارهی پست آنجا مشغول به کار شد که به علت سستی در کار مجبور به استعفا شد. در 1921 کمک مالی فیل استون به او باعث شد که او بتواند کتاب فون مرمری (the marble faun) را که یک شعر قافیه دار بود به چاپ رساند. اما اولین تلاش جدی فاکنر برای نوشتن داستان در یک سفر شش ماهه به نیو اورلئان- که در آن زمان مرکز ادبی مهمی بود- رخ داد. این سفر در ژانویه 1925 شروع و در اوایل ژوئیه به پایان رسید، در این سفر فاکنر چند هفتهای را در پاریس گذراند.
اولین رمان او مواجب بخور و نمیر در سال 1926 با توجه به شرایط هرچند دستاورد چشمگیری نبود، اما از لحاظ سبک بلندپروازانه و برانگیزاننده احساسات بود زیرا بیگانگی سربازانی که بعد از جنگ جهانی اول به دنیای غیر نظامی باز میگشتند را نشان میداد.
دومین رمان، پشهها در سال 1927، حملهای طنز آمیز به صحنهی ادبی نیواورئان، از جمله افراد معروف بود و شاید بتوان آن را به عنوان شروع استقلال هنری او خواند. در بازگشت به آکسفورد با دیدارهای گاه و بیگاه از پاسکاگولا در ساحل خلیج فاکنر دوباره شروع به انجام کارهای موقت کرد اما حرفهی خود به عنوان نویسنده را فراموش نکرد و همچنان در حال اثبات آن بود. با این جال هیچ کدام از داستان کوتاههای او پذیرفته نشد. او به ویژه با پیدا نکردن ناشری برای چاپ کتاب «پرچمها در غبار» که رمانی طولانی بود که در آن به طور گسترده از مشاهدات محلی و سابقهی خانوادگی خود استفاده کرده بود به شدت متزلزل شد. این رمان در سال 1973 یعنی بعد از مرگ او منتشر شد. فاکنر روی این کتاب برای شهرت و شغل خود حساب باز کرده بود و به آن اطمینان داشت.
هنگامی که این رمان به صورت خیلی کوتاه در سال 1929 ظاهر شد، در آن برای اولین بار دنیای جفرسون و شهرستان یوکناپاتوفا، شخصیتها، مکانها و موضوعاتی که فاکنر قرار بود از آن ها در رمانها و داستانهای بعدیش استفاده کند مشخص شده بودند.
رمانهای اصلی:
فاکنر در کتاب خشم و هیاهو که از نظر فنی بسیار پیچیده و برجسته است از چهار روایت مختلف فروپاشی خانواده کامپسون را توصیف میکند. این رمان با وجود مشکلات بسیار برای انتشار، ناشری پیدا کرد و از زمان انتشار در سال 1929 اعتبار فاکنر به عنوان نویسنده را تضمین کرد. فاکنر تصمیم مهمی برای زندگی حرفهای خود گرفت و آن این بود که از گفتگو، درگیری و تبلیغات ادبی خودداری کرد و در عوض در شهر دور افتادهی آکسفورد زندگی کرد. جایی که او قبلا هم زندگی کرده بود و میتوانست در انزوا زندگی کند. او در سال 1929 با استل اولدهام ازدواج کرد و در سال 1933 دختری به نام جیل از این ازدواج به دنیا آمد. او در دهههای 1930 و 40 در خانه کار میکرد، مگر زمانی که نیاز مالی او را مجبور کرد که بر خلاف میل باطنی برای هالیوود فیلمنامه بنویسد که بسیار هم ماهرانه از عهدهی آن بر آمد.
آکسفورد به فاکنر امکان میداد که به دنیایی روستایی و عمیق و دور از هیاهوی شهر دسترسی داشته باشد و از این نظر او میتوانست الگوهای اخلاقی و روایی آثار خود را به خوبی تحلیل کند. اگرچه روشهای تحلیلی او بسیار محافظه کارانه بود. او تمام آثار و شخصیتهای داستانهای بالزاک، گوستاو فلوبر، چالرز دیکنز، هرمان ملویل؛ و جوزف کنراد، جیمز جویس و شروود اندرسون و بسیاری از نویسندگاندیگر در هر دو طرف آقیانوس اطلس را میشناخت و در رمان خشم و هیاهو در سال 1929 او از تمام این دانش استفاده کرد.
در مونولوگهای پی در پی جریان هوشیاری سه برادر کندیس (کدی) کامپسون- بنجی احمق و کونتین که در مقطع کارشناسی در دانشگاه هاروارد در حال فارغ التحصیلی است، وسواسهای هرکدام از آنها در مورد خواهر خورد و روابط بی محبت آنها با والدینشان توصیف میشود. بخش چهارم کتاب که گویا به صورت رسمی نوشته شده است، از زبان دلسی کنیز خانواده نوشته شده است دیدگاههای جدیدی را در مورد شخصیتهای اصلی داستان ارائه میدهد و داستان را به سمت یک نتیجه گیری قدرتمند و در عین حال مبهم هدایت میکند.
رمان دیگر فاکنر با عنوان گور به گور، برگرفته از کتاب ششم ادیسهی هومر است که در آن آگاممنون خطاب به اودوسئوس عنوان کتاب یعنی (as I lay dying ) را به کار میبرد، تراژدی درخشانی است که بر درگیریهای خانواده بوندرن که سفید پوستان فقیری هستند متمرکز است. و آنها سعی میکنند با دشواری جسد مادر خود که در حال پوسیدن و بو گرفتن است را به جفرسون برسانند. این داستان به طور کامل توسط باندرنها و افرادی که در سفر با آنها روبه رو میشوند روایت میشود و درواقع یکی از فنیترین رمانهای فاکنر است و نقطهی اوج تجربیات نویسندگی فاکنر را نشان میدهد.
نجف دریابندری ترجمه عنوان کتاب (As I Lay Dying) را به زبان فارسی ناممکن دانستهاست. او میگوید: «کوتاهترین عبارتی که به نظر من میتوانست معنای عنوان اصلی را دقیقاً بیان کند «همچون که دراز کشیده بودم و داشتم میمردم» است». لذا عنوان «گور به گور» که به نوعی اشاره به روایتگری مرگ در داستان میکند انتخاب شدهاست.
اگرچه نوآوریهای روانشناسانه در فنی در این دو رمان باعث شده بود که مخاطبان زیادی را درگیر نکند اما نام فاکنر در اوایل دهه1930 شروع به شهرت کرد و داستانهای کوتاه او نیز حتی شروع به فروش کرد و برای او درآمد زیادی را به ارمغان آورد.
رمان حریم که در مورد تجاوز وحشیانه به یک دانشآموز کالج و پیامدهای آن بود یکی از جنجال آفرین ترین رمانهای فاکنر محسوب میشود. نقدهای خوبی بر این کتاب نوشته شده و کتاب فروش خوبی هم پیدا کرد اما خود فاکنر معتقد بود که این کتاب جز ضعیفترین کتابهایش بوده است. و صرفا برای عامه پسند بودند و کسب درآمد آن را نوشته است. حریم در واقع قبل از گور به گور تکمیل و منشر شد. او علیرغم میلش چند اثر سینمایی و داستان کوتاه ( که اولین مجموعهی آنها در سال 1931 و دومین در 1934 منتشر شد) و حتی یک مجموعه شعر که در سال 1933 با عنوان شاخهی سبز منتشر شد نوشت. علاوه بر اینها او در سال 1932 داستان بلند دیگری نوشت. روشنایی در ماه اوت رمانی با ساختاری پیچیده و دارای چندین شخصیت است که تراژدی تمام عیار در برابر مقاومتی امیدوارانه در مقابل مرگ را توصیف میکند. لنا گرو، دختری شجاع که به دنیال پدر بچهی درون شکمش است و کشیشی یه نام گیل هایتاور که تنها و منزوی شده و رویای پیروزی در جنگ را در سر میپروراند و در نهایت خانه به دوشی به نام جو. روشنایی ماه اوت با بررسی مشکلات نژادی، دینی و اجتماعی مخاطب را در داستان بی نظیر خود غرق میکند.
فاکنر که با رمان حریم و کارهای هالیوودی خود ثروتمند شده بود، پرواز را در اوایل دهه 1930 آغاز کرد، یک هواپیمای کابین دار واکو خریداری کرد و در فوریه 1934 در فرودگاه شوشان در نیواورئان آن را به پرواز در آورد. ایده نوشتن رمان دکل را از این ماجرا دریافت کرد که رمانی در مورد مسابقه و طوفان است و در سال 1935 منتشر شد.
هدیه کردن واکو به برادر کوچکترش، دین، و تشویق اغو به خلبانی حرفهایش شدن، باعث شد که وقتی که دین سقوط کرد و جان باخت، احساس گناه و غم زیادی داشته باشد.
وقتی دختر دین در سال 1936 متولد شد، او مسئولیت تحصیل او را به عهده گرفت. این تجربه شاید احساسی را ایجاد کرد که موجب نوشتن رمان آبشلوم آبشلوم در سال 1936 شد. این رمان داستان زندگی سه خانواده از ایالتهای جنوبی آمریکا را قبل و در هنگام و پس از جنگ داخلی آمریکا روایت میکند و در این میان بیشتر بر شخصیت توماس ساتپن متمرکز است. داستان، ساختاری مدرن و غیرخطی دارد و یکی از گوتیکترین آثار فاکنر بهشمار میرود. فاکنر در این رمان از تمامی امکانات و ابزارهای نویسندگی خود، مانند تکنیکهای روایت، بهکارگیری اسطوره و نماد و بیان امپرسیونیستی، کمک میگیرد تا جریان پیچیده و غامض زندگی را همانگونه که زیسته و تجربه کرده، آشکار کند.
رمان نخلهای وحشی در 19 ژوئیه 1939 منتشر شد نقل میکند که چگونه یهودیان اسیر در بابل سوگند یاد کردند که هرگز میهن خود را فراموش نکنند. عنوانی که ابتدا فاکنر برای این رمان در نظر گرفت «اگر فراموشت کنم اورشلیم» بود. مضمون اصلی این کتاب اسارت یا در مواقع محرومیت از آزادی است. نخلهای وحشی بیشک در نوامبر 1937 پایان یافته است و این شایان توجه است، زیرا نخستینباری است که فاکنر داستان را به زمانی تعمیم میدهد که به آینده زمان نگارش مربوط میشود. یا اینکه اگر صرفاً در طول این مدت نخستین نگارش خود را بازبینی کرده است، این نیز جالب است که به نوعی ترتیب زمانی را روزآمد کرده است. او خود در این زمینه میگوید: منظور این بود که به خوانندگان تفهیم شود که داستان عشاق تیرهبخت با آنها همعصر است؛ داستانی که عنوان آن «نخلهای وحشی» است در واقع در ماه مه 1937 آغاز میشود و در ژوئیه 1938 پایان میگیرد؛ حال آن که داستان «پیرمرد» که آغاز آن درست ده سال پیش از آغاز «نخلهای وحشی» است، هفت هفته پس از آن، در اواخر ژوئن 1927 پایان میگیرد. بدین معنی که توصیف باران سیلآسای رمان در همان تاریخ واقعی سیل بزرگ میسیسیپی (بهار 1927) روی میدهد که جیسون (5) در بخش سوم خشم و هیاهو، بدان اشاره میکرد زیرا تکگویی او به تاریخ 6 آوریل 1928، زمان رویداد را «سال گذشته» عنوان میکند.